چرا افسردگیام زیاد شده؟ چرا قوای عقلی و حافظهام ضعیف شده؟ چرا رزق و روزیام با مشکل مواجه شده ؟ اصلا چرا تلاشهایم به نتیجه نمیرسد؟ چرا علیرغم تمنّای زیادی که دارم، در مسائل معنوی پیشرفت نمیکنم و احساس خوش معنویت و آرامش به من دست نمیدهد؟ چرا؟
وقتی این سؤالات و صدها سؤال دیگر از این قبیل را بررسی و علتیابی میکنیم، به یک پاسخ میرسیم و آن هم گناه است. آری همه این مشکلاتی که ذکر شد نتیجه و آثار گناه است.
اگر متوجه بشویم که علت همه مشکلات ما ناشی از ارتکاب گناه است تصمیم ما برای ترک گناهان دوچندان میشود. لذا این مقاله در صدد است که در چند شماره به بخشی از آثار زیانبار و مهلک گناهان بپردازد، به امید اینکه جامعه ما از لوث گناهان پاک شود.
قوای عقلی و فکری هر انسانی ثابت و پایدار نیست، بلکه متناسب با افعالی که از او صادر میشود این قوا شدت و ضعف پیدا میکند. گناه از اموری است که باعث ضعیف شدن قوای عقلی و فکری انسان میشود. چرا که عقلانیت انسان از جنس نور است و گناه تولید کننده ظلمت و این دو با هم جمع نمیشوند.
از پیامبر خدا نقل شده که به ابن مسعود سفارش می کند :
از مستی گناه بپرهیز چرا که برای گناه هم جنونی مانند جنون شراب وجود دارد، بلکه جنونش شدیدتر است .1
انسانی که قوای عقلی او رو به ضعف بگذارد، هر خیری از او دور میشود و آمادگی هر اشتباه و خطایی را پیدا میکند. چرا که فرمودند: فقط با عقل است که هر خیری به دست میآید.2
همه دیدهایم که انسانها از نظر قوه حافظه برابر نیستند، بلکه با هم اختلاف دارند. اموری هم در زیاد و کم شدن حافظه تأثیر دارند که از آن جمله معصیت الهی است. بنابر روایات اهل بیت (علیهم السلام) معصیت باعث از بین رفتن محفوظات از ذهن انسان میشود.
ابن مسعود از پیامبر «صلوات الله علیه و آله» نقل میکند :
از گناهان بپرهیز چرا که گناهان از بین برنده خیرات هستند. وقتی بنده گناه میکند، به واسطه انجام آن، علمی را که یاد گرفته بود فراموش میکند.3
اگر بنا باشد انسان زحمت تحصیل علم را بکشد اما معلوماتش باقی نماند، پس زحمت او بینتیجه است و همیشه در جهالت باقی خواهد ماند.
یکی از اموری که در سعادت انسانها نقش کلیدی دارد، داشتن قلبی تأثیرپذیر و رقیق است. اگر قلب انسان را قساوت بگیرد، دیگر نسبت به امور لطیف و ظریف و نورانی تأثیرپذیر نخواهد بود. در نتیجه بسیاری از امور که باعث تنبه و رشد دیگران است در رشد و ترقی او تأثیر نخواهد داشت.
البته آدمی با دلی نرم و رقیق به دنیا میآید و خود اوست که باعث قساوت قلب خود میشود. از جمله اینکه مرتکب گناه میشود و گناه باعث قساوت قلب آدمی میشود.
چنان که در سوره مطففین میخوانیم:
«کَلاَّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ 4 »
چنین نیست که آنان مىپندارند، بلکه اعمالشان چون زنگارى بر دلهایشان نشسته است!
و در روایات آمده است :
هرگاه بنده گناهی انجام دهد نقطه سیاهی در دل او پیدا میشود. اگر توبه کرد پاک میشود و اگر به گناه خود ادامه داد، آن نقطه سیاه زیادتر میشود تا اینکه همه قلب را میگیرد و در این موقع است که دیگر او رستگار نمیگردد.5
انسانی که دچار قساوت قلب گردد نه تنها با خالق خود مشکل پیدا میکند، بلکه در ارتباطات خانوادگی و اجتماعی خود نیز دچار مشکل میشود. انسانی که دل او سخت شده، نمیتواند از احساسات لطیف و پاک برخوردار باشد و در نتیجه زندگی سرد و خشنی خواهد داشت.
در این باره در تفسیر نمونه میخوانیم:
نه تنها در آیات این سوره از تأثیر گناه، در تاریکساختن دل سخن گفته شده، که در بسیارى دیگر از آیات قرآن مجید نیز این معنى به طور مکرر، و با صراحت مورد توجه قرار گرفته است.
در یک جا مىفرماید: « کَذلِکَ یَطْبَعُ الله عَلى کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ»
( این گونه خداوند بر قلب هر متکبر طغیانگرى مهر مىنهد.) (سوره غافر آیه 53)
و در جاى دیگر درباره گروهى از گنهکاران لجوج و عنود مىفرماید:
«خَتَمَاللهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ» (خداوند بر دلهاى آنان مهر نهاده، و همچنین بر گوشهاى آنان، و بر چشمهایشان پردهاى فرو افتاده، و براى آنان عذاب بزرگى است.) (سوره بقره آیه7)
و در آیه 46 سوره حج مىخوانیم: « فَإنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ» (چشمهاى ظاهر نابینا نمىشود، بلکه دلهایى که در سینهها جاى دارد نابینا مىگردد.)
آرى بدترین اثر گناه و ادامه آن، تاریک ساختن قلب، و از میان بردن نور علم و حس تشخیص است. گناهان از اعضاء و جوارح، سرازیر قلب مىشوند، و قلب را به یک باتلاق متعفن و گندیده مبدل مىسازند. اینجاست که انسان راه و چاه را تشخیص نمىدهد، و مرتکب اشتباهات عجیبى مىشود که همه را حیران مىکند و با دست خود تیشه به ریشه سعادت خویش مىزند و سرمایه خوشبختى خویش را به باد فنا مىدهد.
در حدیثى از پیغمبر اکرم (صلیالله علیه و آله) مىخوانیم:
کثرة الذنوب مفسدة للقلب.
( گناهان زیاد قلب انسان را فاسد مىکند.)
و در حدیث دیگرى از همان حضرت مىخوانیم.
ان العبد اذا اذنب ذنبا نکتت فى قلبه نکتة سوداء، فان تاب و نزع و استغفر صقل قلبه، و ان عاد زادت حتى تعلو قلبه، فذلک الرین الذى ذکر اللَّه فى القرآن: « کَلَّا بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ.»
(هنگامى که بنده گناه کند نقطه سیاهى در قلب او پیدا مىشود، اگر توبه کند و از گناه دست بردارد و استغفار نماید، قلب او صیقل مىیابد و اگر باز هم به گناه برگردد سیاهى افزون مىشود، تا تمام قلبش را فرا گیرد، این همان زنگارى است که در آیه (کَلَّا بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ) به آن اشاره شده.)
همین معنى از امام باقر (علیهالسلام) در اصول کافى با مختصر تفاوتى نقل شده است.
و نیز در همان کتاب از رسول خدا (صلی اللهعلیه وآله) چنین نقل شده که فرمود:
«تذاکروا و تلاقوا و تحدثوا فان الحدیث جلاء للقلوب ان القلوب لترین کما یرین السیف، و جلاؤه الحدیث.»
(مذاکره کنید و یکدیگر را ملاقات نمایید و احادیث (پیشوایان دین) را نقل کنید که حدیث، مایه جلاى دلها است، دلها زنگار مىگیرد، همانگونه که شمشیر، زنگار مىگیرد، و صیقل آن حدیث است.)
از نظر اصول روانشناسى نیز این معنى ثابت شده که اعمال آدمى همواره بازتابى در روح او دارد، و تدریجاً روح را به شکل خود در مىآورد، حتى در تفکر و اندیشه و قضاوت او مؤثر است.
این نکته نیز قابل توجه است که انسان با ادامه گناه، لحظه به لحظه، در تاریکى روحى بیشترى فرو مىرود، و به جایى مىرسد که گناهانش در نظرش حسنات جلوه مىکند، و گاه به گناهش افتخار مىکند! در این مرحله راههاى بازگشت به روى او بسته مىشود، و تمام پلها پشت سرش ویران مىگردد و این خطرناکترین حالتى است که ممکن است براى یک انسان پیش آید.6
یکی از آثار مهمی که گناهان در زندگی هر فرد یا اجتماعی میگذارد از بین رفتن نعمتهایی است که خداوند به آنان عطا فرموده است.آری پایداری بسیاری از نعمتهای الهی مشروط به انجام ندادن گناه و اطاعت او است.
چنان که در قرآن کریم میخوانیم:
وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ (سوره اعراف آیه96)
(و اگر اهل آبادىها ایمان مىآوردند و پارسایى مىکردند، حتماً برکاتى از آسمان و زمین بر آنان مىگشودیم، اما (آنان حق را) تکذیب کردند، پس به سبب آنچه همواره کسب مىکردند، گرفتارشان کردیم.)
امیر مؤمنان على (علیه السلام) مىفرماید:
و ایم اللَّه! ما کان قوم قط فى غض نعمة من عیش فزال عنهم الا بذنوب اجترحوها، لان اللَّه لیس بظلام للعبید
(به خدا سوگند هیچ ملتى از آغوش ناز و نعمت زندگى گرفته نشد، مگر به واسطه گناهانى که مرتکب شدند، زیرا خداوند هرگز به بندگانش ستم روا نمىدارد.)
سپس افزود:
و لو ان الناس حین تنزل بهم النقم، و تزول عنهم النعم، فزعوا الى ربهم بصدق من نیاتهم، و وله من قلوبهم، لرد علیهم کل شارد و اصلح لهم کل فاسد
(هر گاه مردم موقعى که بلاها نازل مىشود، و نعمتهاى الهى از آنان سلب مىگردد، با صدق نیت رو به درگاه خدا آورند، و با قلبهایى آکنده از عشق و محبت به خدا از او درخواست حل مشکل کنند، خداوند آنچه را از دستشان رفته به آنان باز مىگرداند، و هر گونه فسادى را براى آنان اصلاح مىکند.)
و از این بیان رابطه گناهان با سلب نعمتها به خوبى آشکار مىشود. 7
بدون شک هر امری که در عالم اتفاق می افتد بدون علت نیست. از آن جمله بلاها و مشکلاتی است که بر سر راه افراد یا جوامع نهاده میشود و بدانها گرفتار میشوند. اگر انسانها در مدار بندگی خداوند قدم بر میداشتند از بسیاری از بلاها و مشکلات در امان بودند و همواره در حفظ و حراست خداوند به سر میبردند. اما بر اثر انجام گناه و معصیت الهی مستحق نزول بلا میشوند.
در سوره شوری می خوانیم:
وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثیرٍ (سوره شوری آیه03)
(و هر مصیبتى به شما رسد پس به سبب دستاورد شماست! و بسیارى (از خطاهاى شما) را مىبخشد.)
در ذیل همین آیه در تفسیر المیزان می خوانیم:
مصائب و ناملایماتى که متوجه جامعه شما مىشود، همه به سبب گناهانى است که مرتکب مىشوید، و خدا از بسیارى از آن گناهان درمىگذرد و شما را به جرم آن نمىگیرد. پس آیه شریفه در معناى این آیات است: «ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ»8 (سوره روم آیه41) «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا.»9(سوره اعراف آیه96) «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ»10(سوره رعد آیه11) و آیات دیگرى که همه دلالت دارد بر اینکه بین اعمال آدمى و نظام عالم ارتباطى خاص برقرار است. به طورى که اگر جوامع بشرى عقاید و اعمال خود را بر طبق آنچه فطرت اقتضا دارد وفق دهند، خیرات به سویشان سرازیر و درهاى برکات به رویشان باز مىشود، و اگر در این دو مرحله به فساد بگرایند، زمین و آسمان هم تباه مىشود، و زندگیشان را تباه مىکند.
این، آن حقیقتى است که سنت الهى اقتضاى آن را دارد، مگر آنکه باز هم پاى سنت دیگری به میان آید، همان سنت که گفتیم حاکم بر سنت رزق است، یعنى سنت امتحان و استدراج و املاء که در این صورت وضع، صورتى دیگر به خود مىگیرد، (و به جاى چشاندن نمونهاى از آثار سوء اعمالشان، نعمت را به سویشان سرازیر مىکند، تا به طور کلى با فساد خو بگیرند، و سراسر جهان براى نابودیشان یک جهت شده، عوامل و اسبابش براى منقرض ساختن آنان بسیج شوند)، هم چنان که فرموده: «ثُمَّ بَدَّلْنا مَکانَ السَّیِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّى عَفَوْا وَ قالُوا قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرَّاءُ وَ السَّرَّاءُ فَأَخَذْناهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ».11
از امیر المومنین (علیه السلام) نقل شده که فرمودند:
مؤمن در جسم یا مال یا فرزندان یا مرتبطین خود دچار بلا و گرفتاری میشود چرا که خداوند فرمود: و هر مصیبتى به شما رسد پس به سبب دستاورد شماست و بسیارى (از خطاهاى شما) را مىبخشد.12
1- در روایات اهل بیت (علیهم السلام) بیان شده که هر گناه بلای خاصی را در پی خواهد داشت و اثر هر گناه را بیان کردهاند . به عنوان مثال در مورد زنا فرمودهاند که هرگاه زنا در جامعه زیاد و علنی شود موجب زیاد شدن زلزله میشود.13
2- در روایات آمده که هرچه انسانها گناهان جدیدتری را انجام دهند باعث میشود بلاهای جدیدتری بر سر آنان ببارد.14